تو از ما دل بریدی ، ما بریدیم دل از این دنیا
سر ما و جنون و پای ما و دامن صحرا
مرور خاطراتت می کنم وقتی که می بینم
به دنبال تو می گردند، لحظه لحظه اینجا
ندیدم از تو جز نامهربانی ، مهربان من !
گرفتار است هر وعده که دادی پشت یک اما
دهان بستی و گوشم دوست دارد بشنود از تو
به جای سر به زیری ها، جواب تلخ سربالا
میان برکه تنهایی خود خشک خواهد شد
برای زندگی شوری ندارد رود بی دریا
گرفتار پریشانی و سرگردانی و حیرت
نشسته این من بی تو میان جمع ما تنها
دوباره شانه هامان می شود از اشک هامان تر؟
دوباره سایه هامان همدم هم می شوند آیا؟
من آدم می شوم، وقتی ببینم سیب در دستت
بگو! من با چه در دستم بیایم می شوی حوا؟
+ نوشته شده در سه شنبه 26 تير 1397ساعت 11:01 توسط آدم ADM
یک روز مست هیچی و یکشب خمار هیچ
وقتی شبیه من، اسیری در حصار هیچ
غرق سراب آرزوهای دلم شدم
آونگ شد حقیقتم بالای دار هیچ
افسار عشق خود به دست عقل داده و
افتاد زندگانیام در اختیار هیچ
دنیای موجخیز پوچی میبرد مرا
آخر چگونه تاب بیارم من سوار هیچ
دستت نمیرسد به چیزی، ای خیال مرد!
در انتظار چیستی در این دیار هیچ
بویی ز گل نصیب دامانت نمیشود
انگشت میگزی فقط از زخم خار هیچ
چیزی تو را به شهر شادیها نمیبرد
بیشوق عشق میشوی آیینه دار هیچ
+ نوشته شده در دوشنبه 25 تير 1397ساعت 16:44 توسط آدم ADM
+ نوشته شده در سه شنبه 19 تير 1397ساعت 10:39 توسط آدم ADM
+ نوشته شده در چهارشنبه 6 تير 1397ساعت 14:48 توسط آدم ADM
+ نوشته شده در چهارشنبه 6 تير 1397ساعت 14:45 توسط آدم ADM
+ نوشته شده در سه شنبه 5 تير 1397ساعت 17:15 توسط آدم ADM
+ نوشته شده در سه شنبه 5 تير 1397ساعت 17:14 توسط آدم ADM
+ نوشته شده در شنبه 2 تير 1397ساعت 16:08 توسط آدم ADM
+ نوشته شده در شنبه 2 تير 1397ساعت 16:07 توسط آدم ADM
تاکی ! تاکی ! این در و اون در بزنیم
باید که به بال خودمان پر بزنیم
عمری پی رد پای منطق رفتیم
لازم شده که به سیم آخر بزنیم
***
وقت است که از این قفس آزاد شوم
چون قاصدکی همسفر باد شوم
یک عمر نشسته ایم ، همپای سکوت
وقت است که برخیزم و فریاد شوم
***
عمری ست که هم صحبت خیامم من
با خواجه خراب باده و جامم من
با اینهمه ، چشمم به یقین باز نشد
امروز ، هنوز اسیر اوهامم من
+ نوشته شده در شنبه 2 تير 1397ساعت 15:48 توسط آدم ADM